«و ما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکابولکن الله یسلط رسله علی من یشاء و الله علی کل شیء قدیر ما افاء الله علیرسوله من اهل القری فلله و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابنالسبیل کی لا یکون دوله بین الاغنیاء منکم و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنهفانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب: (1)
و آن چه را خدا از آنان به رسم غنیمتعاید پیامبر خود گردانید [شما برای تصاحب آن] اسب یا شتری بر آن نتاختید، ولیخدا فرستادگانش را بر هر که بخواهد چیره میگرداند و خدا بر هر کاری تواناست.
آن چه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول وخویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم]در میان ثروتمندان شما دستبه دست نگردد! آن چه را رسول خدا برای شما آوردهبگیرید [و اجرا کنید]، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید; و از [مخالفت] خدابپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!»
در آیه دوم دو نکته ادبی وجود دارد:
یکی این که آیه عطف نشده و نفرموده «و ما افاء الله» چون تقریبا بیان حکمفقهی همان اصل قبلی است. در آیه قبل حکم فقهی مشخص نشد بلکه فرمود: «و ما افاءالله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب» یعنی آن چه که ازاموال یهودیان بنینضیر نصیب دولت اسلامی شد با دست رنجشما نبود پس شما نبایدتوقع داشته باشید. اما چه باید کرد؟ این مشخص نشد. لذا حکم فیء را به طوری کههم شامل اموال بنینضیر بشود و هم شامل سایر فیءها در آیه بعد بیان فرمود از اینجهت واو عاطفه را ذکر نکرد.
نکته دوم آن است که کلمه «فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب» در آیه دومنیامده چون همان حکم مشخص است; یعنی در بیان فیء است; فیءای که بدون دست رنجمسلمین حاصل میشود لذا در آیه دوم «فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب»
نیامده، یعنی مالی که بدون رنج و جنگ نصیب دولت اسلامی شود باید در این شش سهمصرف بشود:
«فلله و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل» اینکلمه «لله» حکم فقهی دارد، گرچه حکم تکوینی آن محفوظ است. نظیر «اطیعواالله و اطیعوا الرسول» (2) که یک حکم فقهی دارد گرچه در اطاعت تکوینی هم مطیعحقاند.
حکمی که معلل باشد هم ظهورش تام است و قوی و هم در برابرسایر احکام قدرت مقاومت دارد، حکم این کریمه معلل است فرمود: «کی لایکون دولهبین الاغنیاء منکم».
در جاهلیت چه جاهلیت پیشین، چه جاهلیت کهن و چه جاهلیت تازه جنگ را یککشور گشایی میدانستند و هر کس پیروز میشد ذخایر و اموال را هم به غنیمت میبرد.
چیزی به این ضعاف نمیرسید مگر مال اندک. آل فرعون در جاهلیت اولی این شعار راداشتند که «قد افلح الیوم من استعلی» (3) هر کس پیروز شد، و زد و بند کرد اورستگار شد. این شعار در جاهلیت ثانیه و ثالثه هم ظهور کرد. در صدر اسلام نیزهمین شعار بود که «من عز بز» یعنی هر کس عزیز و غالب شد بزاز میشود. بز یعنی«سلب» «من عز بز» یعنی «من غلب سلب»، هر کس پیروز شد میرباید. این شعاردر واقع همان شعار زمان جاهلیتبود.
وقتی جریان جلای وطن بنینضیر مطرح شد بهرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم همین پیشنهاد را دادند که شما هم همینکار را بکنید، یعنی مقداری از اموال را خودتان بگیرید و بقیه را در اختیار ماقرار بدهید. در این جا بود که همین آیه مورد بحث نازل شد که این چنین نیست که«من عز بز»،«من غلب سلب»، چون اولا: شما در این جا کاری نکردید و ثانیا: ماآمدیم که دفعا و رفعا از تکاثر و سرمایهداری جلوگیری کنیم: یعنی هم نگذاریممالها یک جا جمع شود و هم بکوشیم کسانی را که مالها را یک جا جمع کردند اصلاحکنیم.
لذا این آیه که آمد معلل کرد. سر این که بعضی از آیات معلل است و بعضی ازآیات بدون علت، همین عنوان است. در جاهلیت عدهای از مشرکان و یهودیان سرمایهداربودند و گروه زیادی هم در رنج، سوره مبارکه «الهیکم التکاثر» آمده است کهجلوی این کار را بگیرد; یعنی آنها که ندارند به فکر تکاثر نیفتند و آنها کهدارند از خطر تکاثر نجات پیدا کنند. بعدها این چنین شد که خیلی از متمکنین ازتکاثر به کوثر رسیدند، نمونه آن داستان یک مرد انصاری است که آن را نقل میکنیم:
وقتی کریمه «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» (4) نازل شد، مردی انصاری کهوضع مالیاش خوب بود و باغی در مدینه داشت و در همان باغ چشمه آب میجوشید ودرختان را سیراب میکرد، به حضور رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رسیدو عرض کرد: اکنون که ما به مقام ابرار نمیرسیم مگر این که دست از محبوبهای مادیبرداریم، من گرچه اموال فراوانی دارم اما بهترین مال من همین باغ سرسبزی است کهاز خودش آب دارد. (در حجاز و مدینه باغی که مشجر باشد و از خودش آب داشته باشدبسیار کم بود، سرمایههای آن روز هم در همین حد بود نه در حد سرمایههای فعلی،اگر کسی در مدینه یک باغ مشجری داشت که آبش از خود باغ بود و تامین میشد اینچنین شخصی متمکن بود) وی گفت: من همین باغ را در اختیار شما قرار میدهم نهاموال دیگر را، چون میخواهم به مقام ابرار برسم و تنها راه رسیدن به مقام ابرارهم این است که دست از محبوب بردارم و این باغ، محبوب من است.
البته برخی عبارت «مما تحبون» را در آیه فوق، «ما تحبون» قرائت کردهاند واین بدان معنا نیست که «ما تحبون» بوده و بعد به «مما تحبون» تحریف شدهاست، خیر چون هیچ جایی از قرآن دست نخورده استبلکه بدین معنا است که ما اینکلمه «من» را چطور معنا کنیم، «من» را تبعیضیه بگیریم یا بیانیه، اگر منبیانیه گرفتیم «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» یعنی حتی تنفقوا ماتحبون، باید از تمام محبوبها صرف نظر کرد تا به مقام ابرار رسید. و اگر منتبعیضیه باشد همان «مما تحبون» خواهد بود; یعنی من بعض ما تحبون پس برای اینکه اینها از تکاثر نجات پیدا کنند و به کوثر برسند فاصله کم نبود اما این فاصلهرا عدهای پیمودند. سوره مبارکه «الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر» هم برایدفع خطر تکاثر بود حدوثا، هم برای رفع این خطر بود بقاءا. آنها که داشتند اینتکاثر را رفع کنند، و کسانی که ندارند به دام تکاثر نیفتند. این مساله «کیلایکون دوله بین الاغنیاء منکم» هم این چنین است. آنها که دارند باید بکوشند تااز غنا نجات پیدا کنند و افرادی که ندارند تلاش کنند تا به دام غنا نیفتند، چوناگر افتادند نجات پیدا کردن مشکل است.
انسان غنی، انباردار ورثه است و هرچه ازعمرش بگذرد علاقهاش به مال بیشتر میشود، این طور نیست که علاقه به مال در دورانپیری کم بشود یا انسان بتواند از مال بهره ببرد، در دوران پیری این علاقه بیشترخواهد شد و انسان یک انباردار زایدی است. لذا فرمود ما این کار را کردیم که:
«کی لایکون دوله بین الاغنیاء منکم».
منظور از اغنیا شاید سرمایهدارها نباشند، چون غنی در مقابل فقیر است، اگرفقیر کسی است که موونه سال را ندارد و مستحق زکات است، غنی کسی است که قدرتاداره زندگیاش را دارد، همین که بتواند خود را اداره کند غنی است: «من کانغنیا فلیستعفف و من کان فقیرا فلیاکل بالمعروف». (5) پس شاید غنی در فقه اللغهقرآن به معنای سرمایهدار نباشد بلکه در مقابل فقیر باشد; یعنی مقصود از غنی کسیباشد که موونه سال را دارد.
در بین مسلمین، مهاجران غنی نبودند چون آنها دست از همه زندگی کشیدند و درصفه مسجد مدینه سکنا گزیدند، اگر سخن از غنی است ممکن است در بین انصار اغنیابودند. «کی لایکون دوله بین الاغنیاء منکم»، گرچه خطاب به جمع است اما این جمعدو صنف داشتند: مهاجر و انصار، مهاجران گرچه طبق قضایای شخصی مشمول نیستند،بعدا ممکن است غنی بشوند ولی آن روز غنی نبودند اما انصار غنی بودند. نفرمود«کی لایکون دوله بین الاغنیاء» بلکه فرمود: «کی لایکون دوله بین الاغنیاء منکم»
اگر قرآن اجازه نمیدهد مال به مسلمانانی که مخارج سال خود را میتوانند تامینکنند برسد چگونه اجازه خواهد داد به دست متکاثران برسد که: «جمع مالا و عددهیحسب ان ماله اخلده»(6) منظور از متمکنان، متکاثران نیستند چون قرآن آنان را بادید دیگری مینگرد، متمکنان کسانی مثل سلمان رضوان الله علیه و امثال ایشانبودند که هزینه سالانهشان را تامین میکردند و به فکر خود هم بودند. هزینه سالانهآنها چند کیلو گندم یا جو بود، نه هزینه سالانهای که ما توقع داریم. ما دلمانمیخواهد همه چیز داشته باشیم بعد هم قرآن را بفهمیم و هم اهل سیر و سلوک باشیمو هم معنویت داشته باشیم و هم خواب خوب ببینیم. این شدنی نیست، این که ما خیالبکنیم خودمان جزء فقرا هستیم و اغنیا یعنی آن سرمایهدارها، اشتباه است،سرمایهدارها را قرآن با «الهیکم التکاثر» میکوبد نه با «کی لایکون دوله بینالاغنیاء منکم».
حال شما بررسی کنید و ببینید در صدر اسلام در جریان واقعهیهودیان بنینضیر و بنیقریظه و بنیقینقاع و امثال آن، سرمایهداران انصاری چندنفر بودند، مهاجران که فقیر و مشهور به اصحاب صفه بودند، حتی برخی از آنان درمکه هم که بودند اصلا چیزی نداشتند. عده دیگر هم فقط کوخی داشتند و چند راس بز،نه اموال غیر منقول اینها را کسی میخرید و نه مشرکان اجازه میدادند اموالمنقولشان از مکه به مدینه منتقل شود. اینها حاضر شدند با دستخالی به مدینهبیایند و در صفه بنشینند، و با زندگی فقیرانه دین خود را حفظ کنند.
محرک آنان در این کار عظیم این آیت قرآنی بود که «و کاین من دابه لاتحملرزقها الله یرزقها و ایاکم» (7) این آیه مضموناش این است که هر جنبندهای که ازجایی به جایی میرود و اهل پس انداز نیست و روزی خود را به همراه نمیبرد خداییکه این جا روزی او را میرساند جای دیگری هم که برود روزی او را خواهد رساند،پرندههایی که اهل ییلاق و قشلاقاند، به فکر ذخیره و پسانداز نیستند، قرآنمیفرماید این جنبندهای که از جایی به جایی میرود و اهل پسانداز نیست و روزی خودرا به همراه نمیبرد هر کجا باشد خدا روزیاش را تامین میکند.
آری، این آیه مهاجران را راه انداخت و گفتند حال که چنین است همان خدایی کهدر مکه ما را با این کوخ و دو راس بز تامین میکرد در مدینه هم تامین میکند،حالا از چه راهی تامین میکند ما چه میدانیم.
اینها از روی ایمان و با دستخالی از مکه به مدینه آمدند. پس مهاجرین که چیزینداشتند، انصار هم چیزدار بودند اما نه به آن صورت که ما آنها را سرمایهداربدانیم و اگر این کریمه آن طور بود که فرموده بود: «کی لایکون دوله بینالاغنیاء» ما خیال میکردیم اغنیاء همان سرمایهداران معروف هستند اما وقتی فرمود:
«کی لایکون دوله بین الاغنیاء منکم» معلوم میشود که مطلب خیلی دقیقتر از آناست; یعنی کسانی که وضع مالیشان تا حدودی رو به راه است از گرفتن پرهیز کنند;هم آنها نگیرند و هم شما به آنها ندهید، پس به چه کسی باید داد؟ به فقرا.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کهمامور توزیع فیء بود این چنین نبود که فقط نیاز مادی فقرا را تامین کند وبیکار بپروراند بلکه برای آنها وسایل کار فراهم میکرد تا فقر را از بین ببرد نهاین که به فقیر کمک کند.
همان جملهای که از بیان حضرت امیر سلام الله علیهنقل شده است که فرمود: «لو تمثل لی الفقر رجلا لقتلته» اگر فقر در مقابل من بهصورت مردی درآید او را خواهم کشت. پس میکشم نه این که فقیر را کمک بکنم.
کمک کردن به فقیر یک امر عاطفی است، و شاید کمترین ثواب را هم داشته باشد،چون انسان وقتی فقیر را میبیند رنج میبرد، لذا برای برطرف کردن رنج درونی خودبه سراغ فقیر میرود و خیال میکند این کار خدایی است در حالی که فقر را از بینبردن وظیفه است نه فقیر را کمک کردن.
البته فقیر را کمک کردن هم وظیفه است امااساس آن است که انسان نگذارد کسی فقیر بشود یا جامعهای فقیر گردد.
قهرا کار و تولید را هم مسئول نظام اسلامی در اختیار جامعه قرار میدهد تا مردمفقیر نشوند. اگر مال در دستیک گروه خاصی نباشد و در جامعه توزیع گردد، اینکار، خود به خود جلوی فقر را میگیرد.
غیر ازمبارزه با زمینههای فقر، گاهی کمک به فقیر لازم است که قرآن آن را نیز مشخص کردهاست. گاهی انسان از روی ترحم و آن هم از اموال مانده به فقیر کمک میکند، کهقرآن کریم آنرا نهی کرده و فرموده است: اگر خواستید به فقیر، مالی را بپردازیدحد وسط همین مالهایی باشد که به فرزندان و خانواده خود میدهید، همان غذایمتوسطی که خودتان میخورید آن را بدهید منتها کمبود آن مسئله روانی را باید باقصد قربت جبران کنید; یعنی مالی را که به فقیر میدهید نه از روی ترحم بلکه بایداحترامآمیز باشد، چون انسان باید قصد قربت کند. قصد قربتبا ترحم سازگار نیست،اگر از روی ترحم و دلسوزی باشد، پذیرفته نیست.
اصل این که انسان اگر چیزی به فقرا میدهد باید در حد متوسط زندگی خودش باشد،این را در سوره مبارکه مائده آیه 90 بیان کرده است درباره کفاره قسم میفرماید:
«لایواخذکم الله باللغو فی ایمانکم ولکن یواخذکم بما عقدتم الایمان فکفارتهاطعام عشره مساکین من اوسط ما تطعمون اهلیکم» گاهی انسان در طول سال یک یا دوبار میهمانی پر خرجی دارد این ملاک نیست، «من اوسط ما تطعمون». البته ایندستور اختصاص به کفاره قسم ندارد گرچه در خصوص کفاره آمده است اما نه مورد مخصصاست و نه شاهدی بر تخصیص هست. انسان اگر خواست زکات بدهد نباید از نوع پست ماتطعمون بدهد بلکه باید من اوسط ما تطعمون، باشد. بیان عادی حال انفاق، فقراست وآن کمبود فقر مالی را با این قصد قربت جبران میکنند چون همه اینها عبادت است.
زکات به اتفاق همه، عبادت است و نه تنها اجماع بر عبادت بودن زکات هست کهروایات فراوانی هم داریم، خمس به اندازه زکات روایت ندارد که قصد قربت در آنشرط باشد گرچه آن جا هم دعوی اجماع شده، اما باز خمس مثل زکات نیست. در خصوصخمس به مناسبت آیهای که در پیش داریم بحث مستقلی است اما در خصوص زکات انسانباید آن را با قصد قربت و احترام صرف کند خواه در مصرف مسکین و یتیم و خواه درمصرف فی سبیل الله. اگر خواستحوزهای را اداره کند، مسجدی را تعمیر کند، راهییا بیمارستانی را بسازد باید با احترام باشد و نه تنها با احترام باشد بلکه خودرا بدهکار بداند، نه بدهکار مالی بلکه بدهکار روانی.
در سوره مبارکه توبه آیه103 این چنین آمده است: «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها و صل علیهمان صلوتک سکن لهم و الله سمیع علیم»
درباره احکام زکات صدرش این آیه است، بعدمیفرماید این صدقات را خدا قبول میکند، آن گاه احکام صدقات را هم بازگو کردهاست. این که احیانا گفته میشود فلان شخص آدم را پاک میکند این چنین نیستبلکهخود عمل انسان، آدمی را پاک میکند.
نماز و زکات انسان را پاک میکند، فرمود:
«خذ من اموالهم صدقه تطهرهم». این «تطهرهم» مجزوم که نیست، (تطهرهم) تاجواب امر باشد و تو مطهر باشی. کلمه «تطهرهم» مرفوع است جمله هم در محل نصباست تا صفتبرای صدقه باشد. پس صدقه آدم را پاک میکند، عمل آدم را پاک میکند،همان طوری که عمل ظاهری یعنی غسل و غسل، انسان را پاک میکند.
معلوم میشود کسی که بدهکار شرعی است آدم آلودهای است. این که احیانا گفتهمیشود مال وسخ و چرک است، از آن رو است که مادامی که مال مردم در دست انسان استو انسان مبتلا به مال مردم است آلوده است، وقتی مال مردم را داد پاک میشود.ادامهدارد
1- حشر (59) آیه 7
2- نساء (4) آیه 59.
3- طه (20) آیه 64.
4- آل عمران (3) آیه92.
5- نساء (4) آیه6.
6- همزه (104) آیه3 2.
7- عنکبوت (29) آیه60.
8- اصول کافی،ج1،ص538،ح7
9-بقره(2)آیه122
10- اصول کافی،ج1،ص538،ح3
11-انفال(8)آیه41
12- اصول کافی،ج1،ص538،ح7
13- همان،ص544،ح7
14-مطففین(83)آیه14